آینده مغز ما (سلامتی در آینه سیاه)
آینه سیاه، مجموعه سریالی که به صورت نمادین، اتفاقات ممکن برای هویت، خاطرات، شخصیت اجتماعی و خصوصی، زندگی و مرگ ما پس از تماس با دیجیتال بیافتد را به نمایش در میآورد؟ چه اتفاقی برای مغز انسان رخ میدهد تا در معرض ادراک قدرتمند و تغییر دهنده ابعاد قرار گیرد؟ ما به این فکر کردیم که آیا وضعیت فعلی فناوری و تحقیقات میتواند ما را به آینده نابسامان و کور در آینه سیاه ببرد. در حالی که از واقعیت مجازی، رسانههای اجتماعی تا رابطهای مغز و کامپیوتر، هیچ فناوری به سختی Black Mirror وجود ندارد.
بدترین دیدگاه درباره آینده سلامت انسان چیست؟ همانطور که بخشها را مرور میکردیم، مشخص شد که سازندگان توطئههای ذهنی خمکننده با پیچشهای تاریک در محیطی با ارتعاش تکنولوژیکی بیشتر نگران آینده مغز ما هستند. در حالی که هدف ما این است که به شما نشان دهیم نگرانیهای آنها بیش از ریشههای معتبر دارد، ما به بشریت ایمان داریم و میخواهیم باور کنیم که توسعهدهندگان فناوری، شرکتها، مراکز مراقبتهای بهداشتی، متخصصان پزشکی، تنظیمکنندهها و سیاستگذاران در را بر روی این موارد خواهند بست. موقعیتهای تخیلی زمان کافی برای جلوگیری از نهایت فاجعه بار ناشی از همزیستی انسان و فناوری را فراهم میکند.
یاد مردگان از طریق رسانههای اجتماعی و آواتارهای دیجیتالی!
قسمت اول: یکی از اعضای یک زوج در یک تصادف رانندگی جان خود را از دست میدهند. این زن که باردار است و نمیتواند با غم و اندوه از دست دادن همسر خود کنار بیاید، فناوری جدیدی را برای شبیه سازی صدا و بعد شخصیتی همسرش که درگذشته بوده و عمدتاً بر اساس پروفایل رسانههای اجتماعی بوده است را امتحان میکند. پس از فوت همسر، هر وسیلهای که بارقهای از امید را ارائه دهد، پذیرفته میشود. صحبت کردن با مردگان برای مردم غیرعادی نیست و در طول قرنها، بسیاری تلاش کردند، حتی برخی پاسخهایی را دریافت کردند.
اگر اپلیکیشنی داشته باشیم تا بتوان به گناهان خود اعتراف کنیم، اوضاع چگونه خواهد بود؟ چرا فناوری برای استفاده عزاداران غایب است؟ خطوط قرمز ما برای استفاده از فناوری تا چه حد است؟ برای مدت طولانی، مردم میتوانستند به عکسها، فیلمها، نامههای افرادی که فوت کردهاند نگاه کنند، اکنون فناوری شروع به ارائه ابعاد جدیدی کرده است. استارتآپ Eternime، به دنبال ایجاد تعاملی راحتتر با استفاده از آواتارهای دیجیتال و رباتهای چت است. اگر به شرکت اجازه دسترسی به رسانههای اجتماعی خود را بدهید، الگوریتمهای استارتآپ پستها و تعاملات شما را برای ساختن یک نمایه بررسی کرده و یاد میگیرند که چگونه نسخه آنلاین «شما» باشند. سپس آواتارها نهایی میتوانند با عزیزان شما تعامل داشته باشند. در واقع، Black Mirror با قرار دادن آواتار دیجیتال شبیه سازی شده فرد در گذشته، این ایده را گسترش میدهد.
اما آیا یک آواتار دیجیتالی میتواند بدون نقص از یک شخصیت تقلید کند؟ ما میدانیم که نمایههای رسانههای اجتماعی چگونه افراد را به طرز غیر دقیق و گاها اغراق آمیزای منعکس میکند. آیا نمایههای شبکههای اجتماعی ما باید «در سنگ حک شود» و چیزی برای حفظ در آینده باقی بماند؟ و یا با پایان دوره سوگواری چه اتفاقی برای نسخه دیجیتال میافتد؟ آیا پاک میشود یا برای «تفریح» نوهها یا نوهها باقی میماند؟ آیا ما به آن نیاز داریم؟
خاطره هر انسانی ادبیات خصوصی اوست
در این قسمت، فناوری به مردم اجازه میدهد به خاطرات دیگران دسترسی داشته باشند. آیا فکر کسی که یک خاطره را تماشا و ذخیره میکند، شخص را از ارتکاب قتل باز میدارد؟ اگر شاهدان عینی را در موقعیتی حتی خطرناکتر از قبل قرار میداد چه میشد؟
قسمت دوم: The Entire History of You، یک ایمپلنت مغزی به همه اجازه میدهد تا خاطرات خود را ضبط کنند، آن را در هر زمانی پخش کنند و به هر کسی نشان دهند. دعوا بر سر اینکه چه کسی در تولدی در گذشته چه لباسی پوشیده بود و یا آخرین ملاقات والدین. آیا میخواهیم در جامعهای زندگی کنیم که راهی برای فراموش کردن آن نداریم؟ این دقیقاً مشکل رسانههای اجتماعی و به طور کلی اینترنت است. هر لباس زیبایی که طراحی شده یا در آغوش گرفتن خانواده برای همیشه حفظ میشود، حتی در برخی موارد حتی به عنوان “خاطرات” در فیس بوک تبدیل میشود. نکته اصلی این قسمت مسائل حقوقی است که برای فراموشی نیازمند تهیه قوانینی منطبق بر فرهنگ و حقوق کشورها باشد. آیا مقولهای قانونی منبی بر حق فراموش شدن در عصر دیجیتال که ذخیره کننده اطلاعات است، به وجود آمده است؟
در حالی که آینه سیاه سؤالات اخلاقی اساسی را مطرح میکند، باید گفت که ما به اندازه فاصله بین کهکشانها، از دستکاری یا دستیابی به خاطرات دور هستیم. نزدیکترین چیزی که ممکن است پاک کردن خاطرات و بعد از آن یادآوری رویدادها تأثیر بگذاریم. پیامدهای احتمالی به زیبایی در Eternal Sunshine of the Spotless Mind نشان داده شده است. در حال حاضر، دانشمندان علوم اعصاب در حال آزمایش بر روی مغز موشها هستند تا بتوانند خاطرات منفی را با خاطرات مثبت “بازنویسی کنند”. به عنوان مثال، در آینده، افرادی که از PTSD یا استرس پس از سانحه رنج میبرند، ممکن است حافظه آنها تغییر کند، به طوری که آنها واکنش عاطفی قوی به خاطرات دردناک نداشته باشند. با این حال، در آیندهای نزدیک، به علت پیچیدگی مغز انسان نسبت به موش بعید است شاهد تحقیقی در مورد خاطرات انسان باشیم.
ترفندهای مغز، بازی کودکانه نیست
با وجود تلاشهای تحقیقاتی گسترده بر روی مغز، مانند پروژه مغز انسان؛ همچنان اطلاعات ما از عملکرد مغز کم است. به عنوان مثال، در سال گذشته دانشمندان متوجه ذخیره خاطرات به طور همزمان در هیپوکامپ و محل ذخیره طولانی مدت در قشر مغز شده اند. این یافته نظریههای قبلی در مورد شکلگیری حافظه را بازبینی میکند. با این حال آیا ما میتوانیم در فعل و انفعالات تغییری ایجاد کنیم؟
در قسمت، موزه سیاه، یک پزشک یک ایمپلنت مغزی دریافت میکند که میتواند به رابطی متصل شود که روی شخص دیگری پوشیده شده است و از طریق آن میتواند هر احساسی را که فرد دیگر احساس میکند، احساس کند. این طرح نشان میدهد که چگونه چنین ایمپلنتی ممکن است به متخصصان پزشکی کمک کند تا به معنای واقعی کلمه درد بیماران خود را درک کنند و شرایط را بهتر تشخیص دهند، اما همچنین پیچش تاریک و وحشتناکی از نحوه استفاده از درد و رنج دیگران برای اهداف خودخواهانه ارائه میدهد. در مورد شخصیت محقق یا کارآفرینی که از این دکتر به عنوان موش آزمایشگاهی استفاده میکند، بدون هیچ شبکه ایمنی یا گزینهای برای برداشتن ایمپلنت صحبت نکنید.
یک قسمت وحشتناک و متفاوت، Arkangel، داستان مادری ناامید را روایت میکند که تصمیم میگیرد برای دخترش یک ایمپلنت مغزی برای نظارت بر هر حرکت او در زمین بازی نصب کند. کابوس هر والدینی این است که کودک خود را از دست بدهند و فناوری میتواند راه حل آن را ارائه دهد. همچنین این پلت فرم میتواند از کودک در برابر محتوای بصری آزاردهنده یا ترسناک مانند دیدن پارس سگ یا خون، از طریق فیلتر کردن تصاویر ناخواسته محافظت میکند.
اما این طرح به یکی از حیاتیترین پرسشها در رابطه با فناوری کاهش آزادی و امنیت به یک تقابل دوتایی اشاره میکند: اگر امنیت و محافظت میخواهید، باید با نظارت و از دست دادن آزادی خود کنار بیایید. اهمیت این موضوع این است که آیا والدین ممکن است حق تصمیم گیری در مورد تغییر شدید واقعیتهای فرزندان خود را داشته باشند یا در مورد ادراکات حسی یک انسان دیگر افراط کنند. چه کسی میتواند چنین تصمیمی بگیرد، امکان انصراف کجاست و چه کسی میتواند به مادر بگوید که محدوده محافظت (بیش از حد) را تا کجا تعیین کند؟
رابطهای مغز و کامپیوتر و ایمپلنت IRL
در حالی که مسئله تداخل با دادههای عصبی و پیامدهای آن به حوزه علمی تخیلی تعلق دارد، اما در واقعیت ملاحظات اخلاقی در مورد ایمپلنتها یا رابطهای مغز و رایانه (BCI) وجود دارد، زیرا تحقیقات حول موضوعات مورد بحث قرار میگیرد. دکتر گری مارکوس و دکتر کریستف کخ در موسسه آلن برای علوم مغز میگویند که ایمپلنتهای مغزی امروزه جایی است که جراحی لیزر چشم دههها پیش بود، اما این رشته در سالهای آینده پیشرفت چشمگیری خواهد داشت.
تصور کنید یک تراشه شبکیه به شما بینایی کامل یا توانایی دیدن در تاریکی را میدهد، یک کاشت حلزون شنوایی کامل به شما میدهد یا یک تراشه حافظه که حافظه تقریباً نامحدودی به شما میدهد. اگر بتوانید تنها با افکار خود در رایانه تایپ کنید یا با ارسال امواج مغزی لازم، کل خانه هوشمند خود را کنترل کنید، پیشرفت چشمگیری خواهد بود.
اگرچه این امر واقعاً بسیار بعید است، اولین پروتز عصبی در حال حاضر در بازار کاشت حلزون و کاشت شبکیه است. مورد دوم توسط FDA در سال 2013 تأیید شد. علاوه بر این، ایمپلنت برای افراد مبتلا به بیماری پارکینسون، پالسهای الکتریکی را به عمق فرستاده و مغز، برخی از مسیرهای درگیر در کنترل حرکتی را فعال میکند. درمانهای ایمپلنت مغزی برای افرادی که در اثر آسیب نخاعی یا سایر آسیبهای عصبی فلج شدهاند، به طور بسیار محدود در حال استفاده هستند. تراشهای که در مغز قرار داده میشود سیگنالهای الکتریکی را که توسط کامپیوتر برای بازگرداندن مقداری حرکت و ارتباطات ترجمه میشوند، میخواند. با این حال، انجام این کار چالش برانگیز است و هنوز سخت افزار مناسبی وجود ندارد. چنین ایمپلنتهایی در آینده باید غیرسمی بوده و از راههای کمتر تهاجمی در مغز کاشته شوند.
از جمله راهحلهای پیشنهادی ساخت الکترود از بافت زنده به جای سیم است. کیسی کالن، دانشیار جراحی مغز و اعصاب، در تلاش است تا این کار را انجام دهد. کالن و تیمش توانستند از الکترودهای زنده برای ثبت فعالیت مغزی در موشها استفاده کنند که نشان میدهد اطلاعاتی که آنها با چنین سیستمی جمعآوری میکنند ممکن است روزی به رایانه ارسال شود و با BCI مورد استفاده قرار گیرد.
به عنوان یک سناریوی آینده نگرانه دیگر، دولت مرکزی در حال کار بر روی هدستهای BCI است که برای کشف دروغ و تحقیقات جنایی استفاده میشود. این شرکت ادعا میکند که این فناوری میتواند تشخیص دهد که آیا فرد از اطلاعات یا رویدادهای خاص آگاهی دارد یا خیر.
بهشت مکانی روی یک پلت فرم دیجیتال است؟
از آواتارهای دیجیتال از طریق ایمپلنتهای مغزی و دسترسی به خاطرات، به پرسشهای مرگ و زندگی رسیدیم. آیا در آینده قادر به ایجاد نسخههای دیجیتال یا ذخیره دادههای مغز خود خواهیم بود؟ زندگی پس از مرگ، در دنیای دیجیتال چگونه به نظر میرسد؟ آیا این به معنای زندگی ابدی مجازی است؟
به طور خلاصه در قسمت San Junipero، دو زن مسن که روی تختهای بیمارستان دراز کشیدهاند، میتوانند به یک واقعیت شبیهسازی شده وارد شوند. این دو به آرامی علاقهمند شده و یکی از آنها دیگری را متقاعد میکند تا پس از مرگ آنها در زندگی واقعی، آگاهی خود را در شبیه سازی بارگذاری کند. تا از این طریق برای همیشه زنده بمانند، یا به طور دقیقتر تا زمانی که شبیه سازی روی سرور اجرا شود.
قسمت San Junipero از معدود قسمتهای Black Mirror با پایانی مثبت است، اما دیگر داستانها و شخصیتهای این مجموعه بخش تاریک خلق نسخههای دیجیتالی انسانها و اتفاقاتی که ممکن است برای «زندگی» آنها بیفتد را نشان دادهاند. در قسمت USS Callister، یک معلم فناوری اطلاعات که قادر به بیان نظرات، احساسات یا روابط خود در زندگی واقعی نیست، شبیه سازی را ایجاد میکند که در آن نسخههای دیجیتالی از آشنایان خود را بارگذاری کرده است. این انسانهای دیجیتال همان احساسات، ویژگیها را دارند، با این تفاوت که آنها در واقعیت مجازی به طور کامل در اختیار سازنده خود هستند. همین امر در قسمت White Christmas ظاهر میشود، جایی که نسخههای دیجیتالی برای گرفتن اعترافات از افرادی که نمیخواهند صحبت کنند، استفاده میشود. این انسانهای دیجیتال اغلب شکنجه میشوند و به عنوان ماشین با آنها رفتار میشود.
این پرسش را مطرح شود که آیا ترکیبی از الگوریتمها هرگز میتواند آگاهی انسانی را نشان دهد و اگر چنین است، ترکیبی از فناوری و ویژگیهای انسانی به چه درمانی نیاز دارد. در سطح قابل دسترستر، ممکن است به هوش مصنوعی و رباتهای همراه اجتماعی با الگوریتمهای هوشمند فکر کنیم. اما چگونه میتوانیم آنها را مدیریت کنیم؟
زندگی پس از مرگ دیجیتال، اسکن مغز و فرا انسان
مسائل اخلاقی باید قبل از هر گونه نفوذ فناوری به مغز ما یا ایجاد نسخههای دیجیتالی حل شود. خوشبختانه ما با سناریوهای تصویر شده در Black Mirror فاصله داریم. با این حال، با نگاهی به پیشرفت تکنولوژی کنونی، اختراع آواتارهای دیجیتال و رابطهای مغز و رایانهها دور از ذهن نیست. جنبشی به نام فرا انسان اکنون بیش از 10 هزار عضو دارد که آماده دانلود دادههای عصبی خود هستند تا برای همیشه به صورت دیجیتال زندگی کنند و این بدن بیولوژیکی را ترک کنند. ما بدن انسان را پشت سر مینهیم.
برخی دیگر ایده اسکن مغز با وضوح مکانی و شیمیایی بالا و طراحی مدلهای ریاضی برای تمام سلولهای مغز دارند. از طریق این روش میتوان شبیه سازیهای دیجیتالی مغز را ایجاد کرد. چنین شبیه سازیهای تجسمی قادر به انجام وظایفی هستند که انسان در انجام آنها بد یا کند هستند. حتی برخی از کارشناسان میگویند که روزی ممکن است تعداد این تقلیدها از انسانها بیشتر شود و به نوع جدیدی از جامعه منجر شود. رابین هنسون از مؤسسه آینده بشریت پیشبینی میکند که «از آنجایی که شبیهسازیها به راحتی کپی میشوند، میتوانید فردی را تربیت کنید تا یک وکیل خوب باشد و سپس یک میلیارد نسخه بسازید که همه وکلای خوبی هستند». بدون شک جامعه را به چیزی جدید و ناشناخته تبدیل میکند.
در آینده، ممکن است حسگرهای تقریباً نامرئی با انرژی سلولی، دستگاههای EEG بدون تماس بیسیم، راهحلهای احساسی یا خواندنی را ببینیم. ممکن است خدمات تغییر یا پاک کردن حافظه، ایمپلنتهای مغزی که بر ادراک حسی تأثیر میگذارد، آواتارهای دیجیتال یا کپیهای دیجیتالی از خودمان داشته باشیم. فناوری آنقدر سریع در حال پیشرفت است که روزی ممکن است اینها تنها فانتزی نباشند.